کد مطلب:153980 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:134

شهادت نافع بن هلال
هنگامی كه عمرو بن قرظة انصاری به شهادت رسید برادرش علی در برابر حسین قرار گرفت و سخنان توهین آمیز بر زبان راند، نافع بن هلال بر او حمله كرد و او را مجروح ساخت، جمعیت علی بن قرظه را از چنگ نافع رهانیدند نافع بر سپاه كفر حمله كرد و این رجز می خواند:



ان تنكرونی فانابن الجملی

دینی علی دین حسین بن علی



ان اقتل الیوم فهذا املی

فذاك رأیی و الآقی عملی



«اگر مرا نمی شناسید من فرزند جملی هستم دین من دین علی و حسین است».

«اگر امروز كشته شوم همین آرزوی من است و عقیده ام بر آن است كه نتیجه اعمالم


را خواهم دید».

مزاحم بن حریث گفت: من بر دین فلانم، نافع گفت تو بر دین شیطانی و بر مزاحم حمله كرد و او خواست فرار كند كه شمشیر نافع او را فراگرفت و به جهنم واصل شد عمرو بن حجاج به نیروهایش فریاد زد: مگر نمی دانید با چه كسانی می جنگید هیچ یك از شما تنها با یاران حسین مواجه نشود، نافع چون دید كه سپاه عمرسعد نزدیكش نمی آیند و او تیرانداز ماهری بود و نام خود را بر پیكان تیرهایش ثبت كرده بود، شروع كرد به تیراندازی بطرف دشمن و دوازده نفر را كشت سوای كسانی كه مجروح شدند تا تیرهایش تمام شد آنگاه شمشیر كشید و حمله كرد، گروه انبوهی به او حمله ور شده و با تیر و سنگ او را هدف قرار دادند و آن قدر تیر و سنگ بطرفش پرتاب كردند تا بازوانش را شكستند سپس او را دستگیر و نزد ابن سعد بردند.

ابن سعد: نافع وای بر تو چه چیز موجب شد كه خود را به این روز انداختی؟

نافع: خدایم می داند كه چه قصدی دارم. یكی از سپاهیان عمرسعد كه دید خون از سر و دست های نافع جاری شده و تمام بدنش را رنگین كرده است گفت: نمی بینی چه بر سرت آمده؟

نافع گفت: خود را ملامت نمی كنم كه دوازده نفر از شما را كشتم به جز كسانی را كه مجروح ساختم، اگر دست داشتم نمی توانستید مرا اسیر كنید.

شمر به عمرسعد گفت: اصلحك الله اقتله. «او را بكش.»

عمرسعد گفت: تو او را آورده ای اگر می خواهی او را بكش.

شمر شمشیر كشید تا او را بكشد، نافع گفت: بخدا قسم اگر مسلمان بودی دست به خون ما آغشته نمی كردی، خدا را سپاس می گوئیم كه مرگ ما را به دست اشرار خلق قرار داده است، سپس شمر او را به قتل رسانید رضوان الله تعالی علیه [1] .


[1] ابصار العين ص 88 - حياة الحسين 226:3 - قاموس الرجال 185:9 - طبري 350:7 - نفس المهموم ص 277.